پريساپريسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
پدرامپدرام، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

پريسا و پدرام سلیمانی

باز اومدیم بعد از یه مدت نسبتا طولانی

آقا پدرام ده ماهه

آقا پدرام الان نه ما و نیمه است دندون نداره روی زمین میخزه و هنوز چهار دست و پا نمیره و اگه ازش بپرسیم کجا میخای بری میگه:د د و صداهای ات و مم رو هم گاهی به زبون میاره اگر بهش بگیم دکی کن پارچه رو صورتش میزاره و برمی‌داره و دکی می کنه. پریسا خانم هم خیلی دوستش داره و خیلی مواظبش و باهاش بازی می کنه تازگیا روی تاب میزاره و خیلی تاب بازی رو دوست داره آقا پدرام عاشق آب بازی و حمام رفتنه. از بین غذاها هم عاشق سوپ و غذاهای آبکیه ولی غذاهای سفت رو دوست نداره. باباشو که می بینه شروع می کنه داد زدن که یعنی بغلم کن و تا باباش از سر کار میاد حسابی ذوق میزنه تا بغلش کنه و حتی تا دم در دستشویی میخزه میره و اونجا منتظر میمونه تا دستاشو بشوره و ...
14 مرداد 1399

اولین خاطره از زبان پریسا در 9 سالگی

سلام من پریسا هستم من به سن تکلیف رسیدم اما خیلی وسواسی ام تا اینکه میرم خونه مامان جونم یهو شوهر خاله ام میاد اونجا. تا اینکه در میزنه دلم میلرزه میگم وای خدا وای چکار کنم؟! چادرملو بدین بپوشم بعد بابابزرگم میاد میگه در رو باز کنم من میگم نه نه!! هنوز چادرمو نپوشید بعد که مامان جونم چادرملو بهم میده وقتی می پوشم میگم بابا جونم در رو باز کنه بعدش یه دفعه می بینم پرهام 6 ساله و پویا 2 ساله جلو چشای منن. بعد همش دلم میخاد باهاشون بازی کنم ولی میگم منت کشی نمی کنم ولش کن بعدش همش نیم ساعت صبر می کنم بعد میکنم اینا که نیومدن منت کشی میگم خودم میرم با اینا بازی کنم. ظهرها که پویا اونجاست وقتی ظهرها میان دنبالش پرهامم میخان ببرن پرهام همش میگه ربع...
14 مرداد 1399
1